حرفهاي ما هنوز ناتمام ....تا نگاه ميکني :وقت رفتن استباز هم همان حکايت هميشگي!پيش از آنکه با خبر شويلحظهي عزيمت تو ناگزير مي شودآي .....اي دريغ و حسرت هميشگيناگهانچقدر زود دير ميشود!
لحظه ديدار نزديک است
باز من ديوانه ام، مستم
باز مي لرزد،
دلم، دستم
باز گويي در جهان ديگري هستم
هاي! نخراشي به غفلت گونه ام را،
تيغ هاي، نپريشي صفاي زلفکم را،
دست و آبرويم را نريزي،
دل
اي نخورده مست
لحظه ي ديدار نزديک است
سلام
جلسه امروز مفيد بود
ممنون از زحماتتون