غريب اين زمين خاکي ام، آيا عزيزم حاجتي داري؟ بگو جز من کس ديگر نميفهمد. به نجوايي صدايم کن. بدان آغوش من باز است
قسم بر عصر روشن، تکيه کن بر من قسم بر روز، هنگامي که عالم را بگيرد نور قسم بر اختران روشن اما دور، رهايت من نخواهم کرد
براي درک آغوشم، شروع کن، يک قدم با تو تمام گامهاي مانده اش با من