سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حج دانشجویی شیراز
کاروان سفیر
لینک های مفید
شاید این همان دریایی باشد که در قرآن به آن اشاره شده است‎
اسکاگن(به دانمارکی: Skagen) شهری توریستی است در شمالی ترین نقطه دانمارک و در منطقه نوردیولند. جمعیت این شهر در سال 2011 میلادی 8?515 نفر بوده است.

در آبهای ساحلی این شهر، دریای بالتیک و دریای شمال بهم می‌پیوندند اما آب دو دریا کاملا مخلوط نشده و مرزی میان آندو دیده می‌شود. به نظر این همان موضوعی است که در سوره الرحمن قرآن بدان اشاره شده‌است:


مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیانِ (19) بَیْنَهُما بَرْزَخٌ لا یَبْغِیانِ (20) فَبِأَیِّ آلاءِ رَبِّکُما تُکَذِّبانِ (21) یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ (22)
19?) دو دریا را به گونه ای روان کرد که با هم برخورد کنند.20?) اما میان آن دو حد فاصلی است که به هم تجاوز نمی کنند.21?) پس کدامین نعمتهاى پروردگارتان را انکار می کنید؟ 22?) از آن دو، مروارید و مرجان خارج می ‏شود.
« و هو الذی مَرَجَ البحرینِ هذا عَذبٌ فُراتٌ و هذا مِلحً اُجاجً وَ جَعَلَ بَینَهما بَرزَخا و حِجراً مَهجوراً»

و اوست کسی که دو دریا را موج زنان به سوی هم روان کرد این یکی شیرین و آن یکی شور و تلخ است ومیان آندو حریمی استوار قرار داد.

با تشکر از جناب آقای نیک پور‎

[ شنبه 91/8/20 ] [ 8:44 عصر ] [ ناصری ] [ نظر ]

مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود می‌بیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان ناآشنا که لباس‌های بلند مشکی پوشیده‌اند، به گردنشان صلیب آویخته‌اند، کلاه‌های جواهرنشان بر سر گذاشته‌اند، زنجیرهای طلا به کمر بسته‌اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس‌های خود نصب کرده‌اند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد می‌شوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه می‌کنند. اما پیامبر بی‌اعتنا از کنار آنان می‌گذرد و از مسجد بیرون می‌رود هم هیأت میهمانان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی می‌شوند. مسلمانان تا کنون ندیده‌اند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی‌توجهی کند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی علت بی‌اعتنایی پیامبر را سؤال می‌کند، هیچ کدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمی‌کنند.
تنها راهی که به نظر می‌رسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیک‌ترین فرد به پیامبر و آگاه‌ترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به دست علی حل می‌شود. پاسخ او این است که:

«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانه‌ای ندارند؛ اگر می‌خواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید.»
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان، حضرت مسیحی می‌اندازد که خود با نهایت سادگی می‌زیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش می‌کرد.
آنان از این که می‌بینند، در رفتار و کردار، این همه از پیامبرشان فاصله گرفته‌اند، احساس شرمساری می‌کنند. میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار می‌گذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد می‌شوند، پیامبر از جای برمی‌خیزد و به گرمی از آنان استقبال می‌کند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر می‌نشینند و پیامبر به یکایک آنها خوشامد می‌گوید، در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند،‌ «ابوحارثه» اسقف بزرگ نجران و «شرحبیل» نیز به چشم می‌خورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود می‌اندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن می‌کند: «چندی پیش نامه‌ای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرف‌های شما را بشنویم».
پیامبر می‌فرماید:
«آنچه من از شما خواسته‌ام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است».
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان می‌خواند.
اسقف اعظم پاسخ می‌دهد: «اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آورده‌ایم و به احکام او عمل می‌کنیم.»
پیامبر می‌فرماید:
«پذیرش اسلام، علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام می‌دهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا می‌دانید، در حالی که این اعتقاد،‌ با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت می‌کند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب می‌گردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را درمانده در جواب می‌بیند، به یاری‌اش می‌آید و پاسخ می‌دهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان می‌دهد که او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظه‌ای سکوت می‌کند.
ناگهان فرشته وحی نازل می‌شود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر می‌آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می‌کند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید...»1
و توضیح می‌دهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی می‌گذرد، همه سرها را به زیر می‌اندازند و به فکر فرو می‌روند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمی‌کنند. لحظات به کندی می‌گذرد؛ دانشمندان یکی یکی سرهایشان را بلند می‌کنند و در انتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه می‌کنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف می‌آید:
«ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی می‌ماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف می‌گوید‌، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظه‌ای می‌ماند. تعجب می‌کند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمی‌پذیرند و مقاومت می‌کنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر می‌دوزند تا پاسخ او را بشنوند.
در این حال، باز فرشته وحی فرود می‌آید و پیام خداوند را به پیامبر می‌رساند. پیام این است:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جان‌هایتان را بیاورید و ما هم جان‌هایمان،‌ سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»2
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام می‌کند که من برای مباهله آماده‌ام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه می‌کنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چاره‌ای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین می‌شود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی می‌کنند و به اقامت‌گاه خود باز می‌گردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستاده‌اند و چشم به دروازه مدینه دوخته‌اند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا کند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیده‌اند تا بینندة این مراسم بی‌نظیر و بی‌سابقه باشند.
نفس‌ها در سینه حبس شده و همه چشم‌ها به دروازه مدینه خیره شده است.
لحظات انتظار سپری می‌شود و پیامبر در حالی که حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج می‌شود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده می‌شوند. این مرد علی است و این زن فاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه می‌افکند.
شرحبیل به اسقف می‌گوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است.
اسقف که صدایش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای این که لشکری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبیل می‌گوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و جان‌هایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتاب‌های قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است...»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف می‌رسانند و با نگرانی و اضطراب می‌گویند:
«ما به این مباهله تن نمی‌دهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود حتمی می‌شماریم.»
چند نفر دیگر ادامه می‌دهند: «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کم‌کم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی می‌افتد و همه تلاش می‌کنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.
اسقف به بالای سنگی می‌رود، به اشاره دست، همه را آرام می‌کند و در حالی که چانه و موهای سپید ریشش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من می‌بینم، اگر دست به دعا بردارند، کوه‌ها را از زمین می‌کنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین می‌آید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر می‌رساند. بقیه نیز دنبال او روانه می‌شوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر می‌افکند و می‌گوید: «ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول می‌کنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصراف‌شان را از مباهله می‌پذیرد و می‌پذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش می‌شود و مسیحیان حقیقت‌جو را به مدینة پیامبر سوق می‌دهد.


[ جمعه 91/8/19 ] [ 8:38 عصر ] [ ناصری ] [ نظر ]

  تفسیر و ان یکاد الذین کفروا لیزلقونک بابصارهم الایه

 
مولوی
 

یا رسول‌الله در آن نادی کسان

می‌زنند از چشم بد بر کرکسان

از نظرشان کله? شیر عرین

وا شکافد تا کند آن شیر انین

بر شتر چشم افکند هم‌چون حمام

وانگهان بفرستد اندر پی غلام

که برو از پیه این اشتر بخر

بیند اشتر را سقط او راه بر

سر بریده از مرض آن اشتری

کو بتگ با اسب می‌کردی مری

کز حسد وز چشم بد بی‌هیچ شک

سیر و گردش را بگرداند فلک

آب پنهانست و دولاب آشکار

لیک در گردش بود آب اصل کار

چشم نیکو شد دوای چشم بد

چشم بد را لا کند زیر لگد

سبق رحمت‌راست و او از رحمتست

چشم بد محصول قهر و لعنتست

رحمتش بر نقمتش غالب شود

چیره زین شد هر نبی بر ضد خود

کو نتیجه? رحمتست و ضد او

از نتیجه? قهر بود آن زشت‌رو

حرص بط یکتاست این پنجاه تاست

حرص شهوت مار و منصب اژدهاست

حرص بط از شهوت حلقست و فرج

در ریاست بیست چندانست درج

از الوهیت زند در جاه لاف

طامع شرکت کجا باشد معاف

زلت آدم ز اشکم بود و باه

وآن ابلیس از تکبر بود و جاه

لاجرم او زود استغفار کرد

وآن لعین از توبه استکبار کرد

حرص حلق و فرج هم خود بدرگیست

لیک منصب نیست آن اشکستگیست

بیخ و شاخ این ریاست را اگر

باز گویم دفتری باید دگر

اسپ سرکش را عرب شیطانش خواند

نی ستوری را که در مرعی بماند

شیطنت گردن کشی بد در لغت

مستحق لعنت آمد این صفت

صد خورنده گنجد اندر گرد خوان

دو ریاست‌جو نگنجد در جهان

آن نخواهد کین بود بر پشت خاک

تا ملک بکشد پدر را ز اشتراک

آن شنیدستی که الملک عقیم

قطع خویشی کرد ملکت‌جو ز بیم

که عقیمست و ورا فرزند نیست

هم‌چو آتش با کسش پیوند نیست

هر چه یابد او بسوزد بر درد

چون نیابد هیچ خود را می‌خورد

هیچ شو وا ره تو از دندان او

رحم کم جو از دل سندان او

چونک گشتی هیچ از سندان مترس

هر صباح از فقر مطلق گیر درس

هست الوهیت ردای ذوالجلال

هر که در پوشد برو گردد وبال

تاج از آن اوست آن ما کمر

وای او کز حد خود دارد گذر

فتنه? تست این پر طاووسیت

که اشتراکت باید و قدوسیت


[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 8:3 عصر ] [ ناصری ] [ نظر ]

سلام وصدسلام ختم قرآن مکه ومدینه راکه یادتان نرفته؟یه برنامه مشابه سالانه جهت عزیزان علاقه مندتدارک دیده شده که طی آن دوستان میتونندباانتخاب چندصفحه قران درختم روزانه آن درطول سال شریک شوندهیچ هزینه ای هم نداره جزنیم ساعتی وقت گذاشتن آن هم به یادایام خوش سفرمعنوی مان.شروع برنامه دهه اول ماه محرم .(شماره تماس جهت هماهنگی(09172016086)


[ دوشنبه 91/8/15 ] [ 7:40 عصر ] [ ناصری ] [ نظر ]

شکست عدم پیروزی نیست بلکه شکست پیروزی آدم را به تأخیر می اندازد.

هر که همتش کوچک باشد، فضیلتش از بین برود.

هر گاه جنایتها آشکار شود، برکت ها از میان برود.

ثمره حسادت، بدبختی در دنیا و آخرت است.

تو اگر نیکی کنی خود را گرامی داشته ای و به خودت نیکی کرده ای، اگر بدی کنی خودت را خوار کرده ای و به خودت زیان رسانده ای.

گنجایش هر ظرفی با آنچه در آن نهند، تنگ می شود جز ظرف دانش که (هر چه در آن نهند) گسترش می یابد.

بدهکاری زیاد، راستگو را دروغگو می کند و خوش قول را بد قول می کند.

هر که اطمینان داشته باشد که آنچه خدا برایش مقدر کرده است به او می رسد، دلش آرام گیرد.

زهد و بی اعتنایی به دنیا، بزرگترین آسایش است.

چه بسیارند عبرتها و چه اندک اند عبرت گرفتن ها!

در انتظار فرج باشید و از رحمت خدا نومید نشوید.

انصاف، برترین خصلت هاست.

هر که خوراکش کم باشد، اندیشه اش زلال گردد.

شنونده غیبت، مانند غیبت کننده است.

هر کس پاک دامنی و قناعت ارمغان او شد، سرافرازی با او هم پیمان گشت.

برترین بخشندگی بخشش در تنگدستی است.

محبوب ترین مؤمن نزد خداوند کسی است که مؤمن فقیری را در تنگدستی دنیا و گذران زندگی یاری رساند.

خوشا به حال آنکه به بندگان خدا نیکی کند و برای آخرت خود زاد و توشه برگیرد.

از گردش روزگار، گوهر مردان آشکار می شود.

از طمع کاری است که مردان گردن به ذلت و خواری نهند.


[ شنبه 91/8/13 ] [ 9:0 صبح ] [ ناصری ] [ نظر ]

قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد / ایمان به جز از حب علی پایه ندارد
گفتم بروم سایه لطفش بنشینم / گفتا که علی نور بود سایه ندارد

دریای غدیر، از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمّد(ص) لبریز است و قامت دین در زلال غدیر خم انعکاس می‌یابد.


عید غدیر مبارک


[ پنج شنبه 91/8/11 ] [ 7:44 عصر ] [ ناصری ] [ نظر ]

دیدگاه عرفا به موضوعات و امور همواره نگاهی درونی و منطبق با مبانی روحی و معنوی بوده است، ایشان از اعمال ظاهری معانی باطنی را انتزاع و توجه به ظاهر را برای کسب مفهوم باطنی مناط اعتبار قرار داده‌اند.

واقعه غدیر‌خم ازجمله موضوعات مهم و اساسی در عالم اسلام است که از جنبه‌های گوناگون تاریخ، رجال، حدیث و... مورد بررسی قرار گرفته است اما نگاه عرفانی و معنوی این واقعه عظیم در این برهه از تاریخ جایگاه ویژه‌ای را ایفا می‌کند که باید بدان پرداخته شود. ازجمله این نگاه‌های باطنی و عمیق، آثار ژرف عارف شوریده و از خود بریده مولانا جلال‌الدین محمد بلخی است که با سبک و سیاق خاص خود در بیان معانی روحی و باطنی به ابراز مطلب از ورای دیدگاه تاریخ و قیل‌و‌قال و جدل پرداخته و اسرار نهفته در کنه این امر را تا حدودی آشکار کرده است. بیان شیوا و پرشور مولوی در آثار خویش، تببین‌گر مقام و مرتبه روحانی مولی‌الموحدین و سرور جوانمردان عالم علی مرتضی(ع) است و این ابیات پر‌شور و جذبه پیوندی معنوی بین خواننده و مقام ولایت کلیه ایجاد می‌کند. وی در مثنوی شریف و در دفتر ششم به بیان واقعه غدیر می‌پردازد و ولایت علی(ع) را بعد از پیغمبر(ص) به تصویر می‌کشد:
زیـن سـبب پیغمبربا اجتـهاد نام خود و آنِ علی مولا نهاد
گفت هرکو را منم مولا و دوست ابن عم من علی مولای اوست
پس از آن به اصل اساسی ولی و ولایت می‌پردازد و هدف غایی ولایت و باطن این امر را مطرح می‌کند که:
کیست مولا آنکه آزادت کند بند رقیت ز پایت برکند
یعنی به تعبیری ولی را کسی می‌داند که اتصال به غیب و منبع فیض دارد و می‌تواند این فیوضات رحمانی را بر بندگان عرضه داشته در راه سیر به سوی قرب خداوندی یاریگرشان باشد تا از بند نفس برهند و به حق بپیوندند. همچنین مولوی پس از بیان این موضوع مژده و بشارت می‌دهد بر این ولایت کلیه و اثرات آن بر مومنان.
ای گروه مومنان شادی کنید همچو سرو و سوسن آزادی کنید
اما روح پر تلاطم مولوی به ذکر همین اندازه از مناقب مولاعلی(ع) که صاحب دم و ولی برحق و کلیه است بسنده نمی‌کند و در جای‌جای مثنوی شریف خویش به عظمت روحی و مقام و جایگاه صاحب ولایت علی مرتضی(ع) اشاره و از آن بنده بی‌همتا استمداد می‌طلبد. وی در دفتر اول داستان علی(ع) در جنگ خندق را بازگشایی و عمل حضرت در قبال عمروبن عبدود را با زبانی گویا از اسرار معنوی مطرح می‌کند با این مطلع زیبا
از علــی آمـوز اخـلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل
این داستان مثنوی به قدری جاذب و شور‌آفرین است که گویی مولوی نه به اراده خود بلکه از رشحات توجه مولاعلی(ع) زبان در کام می‌گرداند و مراتب روحانیت حضرت را به تصویر می‌کشد.
ای علی که جمله عقل و دیده‌ای شمه‌ای وا گو از آنچه دیده‌ای
در این ابیات به غایت معنوی و نغز، مولانا و تمام عاشقان کوی علی(ع) همصدا و همنوا با مولوی تمسک به ساحت پاک امیرالمومنین(ع) جسته و استعانت می‌جویند که ذره‌ای از حقایق ازلی را بر ایشان آشکار سازد و از آن وادی‌ها که پیموده نام و نشانی و از آن عطر‌و‌بو، رایحه‌ای و از آن طره و گیسو، نشانه‌ای بر ایشان به ارمغان آورد و لب به سخن گشاید از اسرار الهی.
تیغ حلمت جان ما را چاک کرد آب علمت خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرار هوست زآنکه بی‌شمشیر کشتن کار اوست
و باز به تمنا از مولای خویش می‌خواهد و همه عارفان و عاشقان می‌خواهند تا پرده از رخساره حقیقت به کنار زده و اسرار هویدا کند.
راز بـگشا ‌ای علی مـرتضــی ‌ای پس از سوء‌القضا حسن‌القضاء
مولوی در این احوال به غایت نورانی و روحانی خطاب به حضرت صاحب ولایت بیان می‌دارد که یا شما پرده از اسرار خویش برگیرید و یا من لب به سخن گشوده و می‌گویم که عشق شما بر حال من و تمام پیروان روحانی چه کرده و چه بر سر دل‌هایمان آورده است تا مگر ترحمی از جانب شما بر دل عاشقان شود.

با تشکر از جناب بیابان نورد


[ پنج شنبه 91/8/11 ] [ 1:23 عصر ] [ ناصری ] [ نظر ]

سلام

متاسفانه مشکلات فنی همچنان پابرجا میباشد


[ پنج شنبه 91/8/11 ] [ 1:18 عصر ] [ ناصری ] [ نظر ]

خوشا به نیمه شبى با خدا صفا کردن

زبان حال گشودن زدل دعا کردن

تمام لذّت عالم نمى رسد قدرش

به یک دقیقه مناجات، با خدا کردن

به صد هزار قبولى عمره مى ارزد

به دهر یک گره از کار خلق وا کردن

به ادّعا نتوان برد بهره اى فردا

که بهره از عمل آید نه ادّعا کردن

در این سراى دو در، از درى درآ اى دوست

که حاجتى بتوان از کسى روا کردن

براى جلب رضاى خدا بکوش اى دل

که مشکل است خدا را زخود رضا کردن

به زرق و برق زر اى دل مناز، مى بازى

که کار زر، بود از حق تو را جدا کردن

بهشت برگ عبورش محبّت مولاست

خوشا به حبّ على دورى از خطا کردن

ژولیده نیشابورى

منبع:taahod.com


[ یکشنبه 91/8/7 ] [ 7:26 عصر ] [ ناصری ] [ نظر ]

salam va dorood bar hamsafarane aziz

moteasefane windows laptopam rikhte be ham va modatiye ke be net dastrasi nadaram

hatta alan motevejeh shodam font farsim ham paride.

be zoodi jobrane in chand rooz ro mikonam albate be mahze dorost shodane windowsam va bazyafte etelaatam

shad bashid

va eltemase doa

 


[ جمعه 91/8/5 ] [ 9:52 صبح ] [ ناصری ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Weblog Skin :.
درباره وبلاگ

دوستان و همسفران عزیز و گرامی به وبلاگ خودتون خوش آمدید. اینجا وبلاگ کاروان حج دانشجویی شیراز، سفیر، به مدیریت جناب آقای ناصری هست. اینجا قراره پر باشه از یادها و خاطرات بهترین سفر زندگیمون، پس لطفا ما رو تنها نزارید. ممنون.
برچسب‌ ها
امکانات وب